جدول جو
جدول جو

معنی چاه پوز - جستجوی لغت در جدول جو

چاه پوز
قلابی باشد که بدان چیزی که بچاه افتد برآرند، (برهان) (آنندراج)، مؤلف برهان و صاحب آنندراج ذیل این لغت نویسند: ’بجای بای فارسی یای حطی نیز آمده است و این اصح است چه یوز بمعنی تفحص و تجسس باشد، (برهان) (آنندراج)، رجوع به چاهیوز شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چاه جو
تصویر چاه جو
مقنّی، آنکه کاریز حفر می کند، چاه کن، آنکه قنات را لای روبی می کند
فرهنگ فارسی عمید
چنگک یا قلابی که با آن دلو یا چیزی دیگر را که به چاه افتاده باشد از چاه بیرون بیاورند، چاه جو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چاک روز
تصویر چاک روز
کنایه از سپیدۀ صبح، برای مثال کنون می گساریم تا چاک روز / چو رخشان شود تاج گیتیفروز (فردوسی - ۶/۵۱۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راه پو
تصویر راه پو
آنکه باشتاب به راهی می رود، رونده
فرهنگ فارسی عمید
(سُ)
دهی است از دهستان زاوۀ بخش حومه شهرستان تربت حیدریه که در 72 هزارگزی شمال خاوری تربت حیدریه واقع شده. دامنه و معتدل است و 187 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات و بنشن، شغل اهالی زراعت، گله داری، قالیچه و کرباس بافی وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
ده کوچکی است از دهستان حاجی آباد ایزد خواست بخش داراب شهرستان فسا که در 144 هزارگزی جنوب داراب واقع شده و 20 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
مخفف شاه پور، این کلمه بهمین صورت نام پسر اردشیربود، رجوع به ایران باستان ج 3 ص 2608 و 2609 شود
لغت نامه دهخدا
(اُ دَ / دِ)
سخت جویندۀ راه، (یادداشت مؤلف)، راهجوی، رهجوی، رهیوز، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تاریخ، سال و مه، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، مخفف آن ’مه روز’ لغهً به معنی حساب روز و ماه و توسعاً حساب سال، (حاشیۀ برهان چ معین) : فقال ان لنا حساباً نسمیه ’ماه روز’ ای حساب الشهور و الایام، (آثار الباقیه ص 29)، و رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان خنج بخش مرکزی شهرستان لار که در 96 هزارگزی باختر لار درجنوب کوه گوکردی واقع شده، دامنه، گرمسیر و مالاریائی است و 276 تن سکنه دارد، آبش از قنات و چاه، محصولش غلات، خرما و پنبه، شغل اهالی زراعت وراهش مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان مرکزی بخش خوسف شهرستان بیرجند که در 54 هزارگزی شمال باختری خوسف واقع شده، جلگه و گرمسیر است و 24 تن سکنه دارد، آبش از قنات، محصولش غلات، شغل اهالی زراعت وراهش مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان مؤمن آباد بخش درمیان شهرستان بیرجند که در 84 هزارگزی باختر درح واقع شده، کوهستانی و گرمسیر است و13 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
چای پزنده. پزندۀ چای. چایچی. قهوه چی. چای فروش
لغت نامه دهخدا
(نَ)
نام محلی کنار راه نائین و یزد، میان بم بیز و عقدا در 552100 گزی تهران
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است از دهستان رودبار بخش کهنوج شهرستان جیرفت که در 20 هزارگزی باختر کهنوج، سر راه مالرو رود خانه کهنوج واقع شده و 30 تن سکنه دارد، مزارع چاه مراد، چاه گوک و سید مرادجزء این ده است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
دهی است از دهستان مرکزی بخش قاین شهرستان بیرجند که در 75 هزارگزی شمال خاوری قاین واقع شده. جلگه و گرمسیر است و 61 تن سکنه دارد. آبش از قنات محصولش غلات و شلغم، شغل اهالی زراعت و مالداری و راهش مالرو است. این ده را در اصطلاح محلی قطارگز نیز گویند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان دلکان بخش بزمان شهرستان ایرانشهر که در 55 هزارگزی جنوب باختری بزمان، کنار راه مالرو بمپور به کهنوج واقع شده، جلگه، گرمسیر و مالاریائی است و 200 تن سکنه دارد، آبش از چاه، محصولش غلات، خرما و لبنیات، شغل اهالی زراعت وگله داری و راهش مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ج 8)
دهی است از دهستان طبس مسینا بخش درمیان شهرستان بیرجند که در 87هزارگزی خاور درمیان واقع شده، جلگه و گرمسیر است وجمعیتی ندارد، آبش از آب شور چاه است و مالدارها به این محل می آیند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
ده کوچکی است از دهستان حیات داود بخش گناوۀ شهرستان بوشهر که در 20 هزارگزی شمال گناوه واقع شده و 15 هزار تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است از دهستان حومه بخش لنگۀ شهرستان لار که در 10 هزارگزی شمال خاور لنگه بر کنار راه عمومی لنگه به بندرعباس واقع شده و 26 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
مؤلف مرآت البلدان نویسد ’یکی از منازل عرض راه هرات به قندهار است که در خاک افغانستان، در چهارده فرسخی فراه و سمت جنوب شرقی آن واقع شده. آبادانی ندارد، هوایش در تابستان بشدت گرم میشود و در سنوات خشکسالی شدت حرارت هوا و وزش باد سام مسافرین را تلف میکند وآبش تلخ و شور است’ (از مرآت البلدان ج 4 ص 133)
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است از دهستان فنوج بخش بمپور شهرستان ایران شهر که در 132 هزارگزی جنوب باختری بمپور و3 هزارگزی جنوب راه مالرو فنوج به رمشک واقع شده و 45 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است از دهستان حومه بخش بمپور شهرستان ایرانشهر که در 8 هزارگزی جنوب بمپور و7 هزارگزی جنوب شوسۀ بمپور به چاه بهار واقع شده و 30 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
قلاب چندند که بدان دلو از چاه بیرون آورند، (انجمن آرا)، کنایه از قلاب آهنین که چیزهای در چاه افتاده را بدان برآرند، (آنندراج)، قلابی که بدان چیز به چاه افتاده را برآرند، (ناظم الاطباء)،
چاخو، مقنی، چاه کن، حفرکننده چاه قنات، آنکه در کندن چاه های قنات و باز کردن مجرای زیرزمینی قنوات مهارت دارد، چاهجو، معنی ترکیبی آن جویندۀ چاه و یوز بمعنی جوینده است، (انجمن آرا) (آنندراج)، چاهجو، یوز مبدل یوس است و یوس بمعنی تفحص و تجسس است، (فرهنگ نظام)، چاه یوس، (فرهنگ نظام)، رجوع به چاه پوز و چاهجو شود
لغت نامه دهخدا
(حِ نِ)
چاره جوی. و رجوع به چاره جوی شود
لغت نامه دهخدا
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’قریه ای است از بلوک شبانکارۀ دشتستان و طول بلوک شبانکاره شش فرسخ و عرض آن نیز همین قدر است، (مرآت البلدان ج 4 ص 133)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان طبس بخش درمیان شهرستان بیرجند که در 7 هزارگزی شمال باختری درمیان بر سر راه شوسۀ بیرجند به درمیان واقع شده، دامنه و گرمسیر است و27 تن سکنه دارد، آبش از قنات، محصولش غلات و شلغم وراهش مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
دهی است از دهستان شهاباد بخش حومه شهرستان بیرجند که در 12 هزارگزی شمال باختر بیرجند واقع شده، دامنه و گرمسیر است و 276 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات، میوه باغات، لبنیات و ابریشم، شغل اهالی زراعت و مالداری و راهش مالرو است. کلاته های رباط و چشمه رباط و مزرعۀ پشت گدارجزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان حومه بخش اهرم شهرستان بوشهر که در 14 هزارگزی شمال اهرم و 6 هزارگزی خاور کوه قلعه دختر واقع شده است، جلگه، گرمسیر و مالاریائی است و 374 تن سکنه دارد، آبش ازچاه، محصولش غلات، خرما و تنباکو، شغل اهالی زراعت وراهش مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(پَ)
دهی است از دهستان لاور کنگان بخش خورموج شهرستان بوشهر که در 66 هزارگزی جنوب باختر خورموج، در باختر کوه مند واقع شده است. از نقاط ساحلی دریا، گرمسیر و مالاریائی است و142 تن سکنه دارد. آبش از چاه، محصولش غلات و خرما، شغل اهالی زراعت و ماهیگیری و راهش راه شوسه سابق بوشهر به لنگه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(هَِ پَ)
کنایه از دنیا باشد. (برهان) (آنندراج). عالم. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان سوسن بخش ایزه شهرستان اهواز، در 48 هزارگزی شمال خاوری ایزه، کوهستانی و گرمسیر است و 190 تن سکنه فارس و بختیاری دارد، آبش از چشمه، محصولش گندم و جو، شغل اهالی زراعت وراهش مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
ده کوچکی است از دهستان منوچان بخش کهنوج شهرستان جیرفت که در 84 هزارگزی جنوب کهنوج بر سر راه فرعی کهنوج به میناب واقع شده و دارای 30 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قار پوز
تصویر قار پوز
ترکی خربزه از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چاه یوز
تصویر چاه یوز
قلابی باشد که بدان چیزی را که بچاه افتد بر آرند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چاه یوز
تصویر چاه یوز
قلابی باشد که بدان چیزی را که به چاه افتد برآرند
فرهنگ فارسی معین
نوعی حالت خوابیدن
فرهنگ گویش مازندرانی